فرستاده پیامبر به غسانیکی از کسانی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به او نامه نوشت، حاکم غسانی دمشق "حارث بن ابیشمر" و یا طبق برخی نقلها "جبلة بن ایهم" بوده است. در این دعوت "شجاع بن وهب" به عنوان سفیر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معرفی شده است. ۱ - دعوت جهانیپیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اواخر سال ششم هجری و بنا به برخی از نقلها اوایل سال هفتم هجری [۷]
مسعودی، علی بن حسین، التبیه والاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص۲۳۵.
و پس از «صلح حدیبیه» حاکمان و امرای کشورها و نواحی مختلف را به دین اسلام دعوت کرد. آن حضرت نامههایی تنظیم کرد و توسط فرستادگان خویش به سوی آنها فرستاد و بدین وسیله دعوت جهانی خویش را اعلام کرد.یکی از کسانی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در همین زمان به او نامه نوشت، حاکم غسانی دمشق "حارث بن ابیشمر" و یا طبق برخی نقلها "جبلة بن ایهم" بوده است. در این دعوت "شجاع بن وهب" به عنوان سفیر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معرفی شده است. ۲ - حاکم غسانیامرای «غسانی» در منطقه «شام» حکومت میکردند. حارث بن ابی شمر عامل "هرقل" پادشاه روم بر دمشق و اطراف آن بود. محل اقامت او «غوطه» (استانی که دمشق جزء آن بوده) بوده است. اکثر منابع قائلند مخاطب نامه پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حارث بن ابی شمر بود؛ اما در برخی از منابع نام دیگر حاکم غسانی، «جبلة بن ایهم» به عنوان مخاطب نامه پیامبر، به چشم میخورد. "خلیفة بن خیاط" مینویسد: «پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) "شجاع بن وهب" را به سوی حارث بن ابی شمر و به قولی به سوی "جبلة بن ایهم" فرستاد.» "ابن کثیر" به این اختلاف اشاره میکند و مینویسد: در برخی از منابع حاکم غسانی، جبلة بن ایهم بن جبلة بن حارث بن ابی شمر معرفی شده و منابع قائلند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شجاع بن وهب را به سوی او فرستاد، او ملک غسان بود و آنها نصارای عرب در ایام "هرقل" (قیصر) بودند. جبله آخرین حاکم غسانی بود که دعوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را اجابت کرد و مسلمان شد و خبر اسلامش را به رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داد. "ابن خلدون" به نقل از "مسعودی" مینویسد: «اولین حاکم غسانی، حارث بن عمر و حارث بن ثعلبه و... حارث بن ابیشمر بود. در عهد حارث بن ابیشمر بود که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبعوث شد و نامهای توسط "شجاع بن وهب اسدی" برای او فرستاد. [۱۶]
ابن خلدون، عبدالرحمن، دیوان المبتدا والخبر، ج۲، ص۳۳۶- ۳۳۵.
سپس بعد از حارث پسرش نعمان و بعد جبلة بن ایهم به قدرت رسیدند. [۱۷]
ابن خلدون، عبدالرحمن، دیوان المبتدا والخبر، ج۲، ص۳۳۶.
[۱۸]
مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء والتاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، ج۲، ص۷۱۳.
[۱۹]
بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، ص۱۹۷.
بنا بر قولی دیگر پیامبر، "شجاع بن وهب" را هم به سوی حارث بن ابیشمر و هم به سوی جبلة بن ایهم فرستاد و البته این قول ضعیف دانسته شده است.۳ - فرستاده پیامبراکرمشجاع بن وهب اسدی فرستاده پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نزد حاکم غسانی دمشق، از جمله یاران رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود. او در آغاز اسلام مسلمان شد و در هجرت دوم، به حبشه مهاجرت کرد. سپس به مکه برگشت و مدتی بعد به مدینه مهاجرت کرد. شجاع در جنگ بدر و سایر جنگها شرکت داشت و سرانجام در «یمامه» به شهادت رسید. ۴ - نامه پیامبراکرمدر نامه رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به حارث بن ابیشمر آمده است: «سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند و ایمان آورد. من تو را دعوت میکنم که به خدای یگانه که شریکی ندارد، ایمان آوری تا حکومتت باقی بماند.» شجاع بن وهب میگوید: وقتی من به دمشق رسیدم، متوجه شدم، حارث مشغول تدارک امکانات برای ورود (استقبال از) قیصر است. قیصر روم از حمص به سوی «ایلیا» (بیتالمقدس) میرفت. شجاع میگوید: من دو یا سه روز اجازه ورود به محل اقامت او را نداشتم. بعد از دو سه روز به دربانش گفتم: من فرستاده رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی حاکم شما هستم. او به من گفت: تا فلان روز نمیتوانی به حضورش برسی. این حاجب که «مرّی» نام داشت، از من در مورد رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دعوت آن حضرت پرسید. من به او سخنانی گفتم قلب او رقت پیدا کرد و اشک در چشمانش حلقه زد، سپس گفت: من انجیل را خواندهام و اوصاف این پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را میدانم، من به او ایمان میآورم و او را تصدیق میکنم، هر چند از حارث ترس دارم که کشته شوم. "ابنسعد" مینویسد: «مری مسلمان شد.» شجاع بن وهب ادامه میدهد: «حاجب مرا اکرام کرد.... سرانجام حارث هم به من اجازه ورود داد. او تاجی بر سر داشت، من نامه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به او دادم، نامه را خواند، سپس آن را پرت کرد. "احمدی میانجی" مینویسد: حارث به خاطر تهدیدی که در نامه بود (که اگر اسلام نیاوری ملکت زائل میشود) آنرا پرت کرد و گفت: چه کسی میخواهد فرمانروایی من را از من بگیرد، من به سوی او حرکت خواهم کرد. هر چند در یمن باشد. سپس به لشکریانش دستور آماده باش داد و از من خواست به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خبر دهم که حارث با لشکریانش به سوی او خواهد رفت و در واقع مشاهداتم را برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گزارش کنم. ۵ - نامه حارث به قیصرسپس حارث نامهای در همین رابطه به قیصر نوشت و خبر آمدن فرستاده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و تصمیم خودش را (مبنی بر حمله به مسلمانان) به او ابلاغ کرد. "ابنسید الناس" به نقل از شجاع بن وهب مینویسد: «درست در زمانی که حارث خبر آمدن مرا به قیصر که در "ایلیا" (بیتالمقدس) بود داد، "دحیه کلبی" فرستاده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد قیصر بود. وقتی قیصر نامه حارث را خواند به او نوشت لازم نیست، به سوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برود. (لازم نیست به او حمله کند.) نامه قیصر آمد و من هنوز آنجا (دمشق) بودم. حارث مرا خواند و گفت: چه زمانی میخواهی به مدینه بر گردی؟ گفتم فردا. سپس او ۱۰۰ مثقال طلا به من داد.» به نظر میرسد، تاثیر نامه پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در قیصر که توسط دحیه کلبی ارسال شده بود، موجب شد به حارث حاکم دست نشانده خودش دستور دهد تا از این تصمیم خود دست بردارد. ۶ - پایان کار حارث و حاجب اوبه هر حال حارث بن ابیشمر اسلام نیاورد. و در سال فتح مکه از دنیا رفت. حاجب حارث «مرّی» هنگام بازگشت فرستاده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به نزد او آمد و مقداری لباس و نفقه به وی داد و گفت: سلام مرا به او (رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ) برسان و به او خبر بده که من از دین او تبعیت میکنم. شجاع میگوید: من نزد رسولخدا آمدم و خبر حارث حاکم غسانی را به حضرت دادم. حضرت در خصوص وی فرمود: «باد ملکه» حکومت و فرمانروایی او از دست رفت. سپس خبر سلام مرّی را به حضرت دادم و گزارش آنچه گفته بود را دادم حضرت فرمود: او راست گفت. ۷ - پانویس۸ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فرستاده پیامبر به غسان»، تاریخ بازیابی۹۵/۹/۶. ردههای این صفحه : تاریخ اسلام | دعوت به اسلام | رجال | سیره سیاسی پیامبر | صحابه | مقالات پژوهه | نامه های پیامبر
|